فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی متولد 1340 و مقیم شهر اسلو در کشور نروژ است . سروده های او سرشار از احساسات پاک و زیبای یک بانوی ایرانی ست .
در ایران هم میهنان او را با بررسی اندیشه های ارد بزرگ (Orod Bozorg) می شناسند . بررسی های عمیق او بر اندیشه های یک فیلسوف بسیار خواندنی و آموزنده است .
فرزانه شیدا با نگاهی روان شناختی و گاها جامعه شناسانه افکار و نظریات ارد بزرگ را مورد پژوهش قرار می دهد .
کتاب یازده جلدی ((بعد سوم آرمان نامه)) حاصل سالها پژوهش اوست .
تسلط فرزانه شیدا بر ادبیات غنی فارسی و اشراف کامل بر صنایع ادبی ، از او یگانه ایی ساخته است ، که باعث شده بسیاری او را مرجع خویش در امر سرودن و شعر نمایند .
متاسفانه آب و هوای سرد کشور نروژ ، این شاعر سرشناس کشورمان را دچار استخوان درد های طولانی مدت نموده است در این شرایط و با این که بخش عمده ایی از فعالیتهای اجتماعی او کاسته شده اما با شور و عشق به مردم کشورش ایران همچنان می نگارد و نسل امروز را همچون یک مادر مهربان همراهی می نماید .
برای این بانوی فرهیخته کشورمان آرزوی طول عمر و سلامتی می نماییم
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد تلاش●
¤¤¤ بودن سروده ی « احمد شاملو » ¤¤¤
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم
اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
¤¤¤ سروده ی « احمد شاملو » ¤¤¤
در زندگی هر انسانی نیروی تلاش و پشتکار همواره ازعوامل مهمی برای ادامه حیات بوده وهست باعث گردیده است که فرد به خواسته های خود دست یافته وخود را انسانی موفق یا خوشبخت احساس کند وهمواره نیز درتمامی جوامع دنیا شاهد آن هستیم که انسانهای موفق از جمله افرادی تلاشگر ودارای پشتکار فراوان هستند که کمتر ممکن است در تصمیمات خود برای ادامه ی زاه وروشی در زندگی درنیمه راه از تلاش باز ایستاده یا حتی از ادامه منصرف شوند چراکه انسان تلاشگر هدف خود را از لحظه ای که گام اولیه را برمیدارد ,میشناسد وکاملا میداند که کدامین گامی را درکجا سرعت داده وچه زمان ایستاده ودرچه موقعیتی مجدد با سرعت فراوان ادامه دهد تلاش درزندگی تنها راهی ست که انسان را به مقاصد مهم زندگی او میرساند .هرگزنیز از ایستادن ونگاه کردن وانتظار کشیدن کسی به چاره راه مثبتی نرسیده است ویا در مکان مطلوب وایده ال خود جای نگرفت تلقی نمیکند وتمامی موانع در نطر او هفت خوانیست که بخواهد نخواهد اگر قصد درسیدن به هدف را دارد باید از آن بگذرد وبماننند امتحتان کلاسی که درهرحال نمیشود از آن فرار کرد برای گرفتن نتیجه تمامی این مشکلات را لحظه ی کلاس ودادن امتحان در کلاس زندگی میداند که درنهایت معدل کاراو بالارفتن به کلاس بالاتر بسوی هدفی بهتر ودرفرداها, اهداف برتری خواهد بود وهمواره شکل آرزوبرای او درهمان شکل آرزوئی رویائی باقی میماند که شاید مداوم نیز به آن فکر میکند اما هرگز برای دریافتن اینکه آیا میتواند به آن ارزو برسد گامی برنداشته وتلاشی نمیکند ولی انسان تلاشکر انقدر درراه خود مصمم است که بخاطر رسیدن به خواسته وهدف خود هیچ چیزی را مانع راه خویش نمیداند م بخاطر آن سختی ها ومشقاتی را متحمل شده وهمواره در جستجوی بهترین ها در زندگی خود باشد واین کاملا آشکار است که انسانی به سرانجامی مطلوب میرسد که دنیا راباتمامی زیبائی ها وراحتی هایش میخواهد ودرکنار استفاده ی مثبت اززمان تفریح وآسودگی وآرامش خود زیک تا دوازده تا بیست وچها وحتی کاه تا جهل وهشت شاعت فراموش نمیشود واین جایگاه زمان خود را دراست که این فرد به هرشکلی باشد درآن جایگزین شده وبه کارهای مربوط به مقاصد واهداف خود مشغول میشود خواه رفتن به کلاسی ونشستن درآن باشد خواه باز گشودن کتابی واموزشی خواه نوشتنی درهرشکل جایگاه تلاش در روزمره ی زندگی او همواره جای ثابت خویش را دارد .ما همیشه به این معقوله فکر میکنیم که تلاش را ازکجا آغاز کنیم مسلم است که تا هدفی درکار نباشد تلاش نیز معنائی نمیگیردوجائی برای تلاش نیست که بخواهیم برای آن برنامه ریزی کنیم.
زندگانی***
زندگانی , گلشن زیبای رویاهاست
یا چو آن دشتی
سراسر غرقه در گلهای صدرنگ امید وعشق
آرزوهائی وآمالی
درفروغ سبز رویائی
زندگانی رنگِ آبی تلاشی در پر پرواز
آسمانی صاف وخورشیدی به اوجی
بال گستردن
تا رسیدنها
به آن کوه بلند شادی وشوراست
دربلندای رسیدنها به هر آمال
زندگانی قصه ی شور وتلاش وعشق وامید است
دربلندی ها نشستن ,دیدن دنیا
از فراز زندگی دیدن, جهانی را
درامیدی پاک درطلوعی نیک در رسالت سوی نیکی های یک « بودن»
تا رسیدن ها به فرداها
تا رسیدن پای رویاها
اینچنین باید امیدی داشت
اینچنین هم, زندگی زیباست
________فرزانه شیدا /1388_________
انسان هدفمند به خوبی میداند درکدامین راه ودرکجا ایستاده است وبدنبال چه ودرجستجوی چیست چه را دوست میدارد واز کجا ترجیح میدهد آغاز کند اما بسیارندد انسانهائی که تلاش برای آنان معنتائی ندارد چراکه در روزگاری که قرار دارند حتی خانه ای وسقفی وجائی نیز ندارند که محل ارامش واسایش شبانه ی آنان باشد تا به معقوله ی تلاش فکر کنند انسانهائی چون زندانیانی که پس از سالهای دور بودن از محیط زندگی شهری بدون پول درجامعه رها میشوند که درمورد زنان این مسئله دردناکتر وبدتر است ویا دختران وپسرانی که از از کانون های پرورش وسرپرستی کودکان بی سرپرست در سن 18 سالگی خارج میشوند ونه اشنا واقوامی دارند نه پول وکاری من البته موقعیت ایران را درسالهای اخیر دراین زمینه نمیدانم اما در اروپا وامریکا کانونهائی برای اینگونه افراد هست که با خروج از زندان یا کانون های پرورشی تا مدتی به انان جا ومکان داده وبه ایشان برای پیدا کردن کار یاری میدهند ودرعین حال موسسات وکارخانجات ومنابع کاری دیگری نیزهست که اداره کار کشور ,ضمانت اینگونه افراد را به شخصه مینماید که درصورتی که خسارتی به محل کار وارد کرده یا خطائی انجام دهند هم خسارت مورد نظر پرداخت شود و هم به جرم سسیدگی شده وقانونی عمل گردد چه درمورد شکل جرم چه مجرم وافرادی خیرخواه وانسان دوستی نیز هستند که محل کار وکارخانه وفروشگاه وغیره خود را دراختیاراینگونه افراد میگذارند وآمادگی خود را براتی پزیرش نیروی کار از اینگونه افراد به اداره کار اعلام میکنند تا شخصی که خواه بر اثراشتباه یا بی کسی یا تنهائی وهردلیلی که به زندان افتاده است پس از آزادی که با مُهر زندانی بودن باو کار نمیدهند بدون کار ومکان زیست باقی نماند که مجبور به رفتن بسوی خطائی دوباره شود وهمچنین چه در زندانها چه در کانونهای سرپرستی به نوع علاقمندی فرد آموزشهائی حرفه ای چون خیاطی /مکانیکی/برق و..امثال اینها را ,به زندانی میدهند که البته دراین خصوص میدانم که چنین حرفه هائی درایران نیز به زندانیانی که جرم بزرگی انجام نداده و مدتی زندانی آنان طولانی نیست میدهند وبه آنان که زندانی ابد نیز هستند با یاد دادن اینگونه رشته هاانان را از بیکاری وعذاب کشیدن در سلولها نجات میدهنداما اینکه حقوقی دریافت میشود یا خیر را نمیدانم چون دراروپا وامریکا برای کارآنان درزندان وحتی ادامه تحصیل نیز یاری ومدد میشود .
¤¤¤پژواک صدا¤¤¤
آنگاه که سایه های متداوم غم
همواره دنبالم میکنند
گریز از خورشید نیز چاره سازِ ِ
سایه های اندوه نیست!
شاید باید روزهای بارانی را
رهسپار کوچه ها باشم
....
اما..آه.. اشک آسمان را چه کنم؟
که تداعی اشکهای شبانه ی دل است
واندوه غمناک تاریکی آسمان...
در میانه ی شب!
...
با روز به همراهی خورشید
در گریز از سایه...
سرگردانم
در شب از تاریکی وسکوت
که گوئی همواره
صدای خفته در گلویم را
به؛ فـریاد؛ التماس میکند!
...
خاموشم
...نه آنکه ...می بایست خاموش بمانم!
زآنرو که صدا را....
وقتی پژواکی نداشته باشد...
وانعکاسی... بی ثمر می بینم
شاید در غروب لحظه های درد...
می باید زندگی کرد!!...
که خاتمه ی تمامی روزهای غمناک است.
سروده ی : فـرزانه شــیدا
دوشنبه 9 شهریور 1388
¤¤¤¤¤¤
بسیاری که سالهای طولانی در زندان بوده اند با مدرک دیپلم یا زیر آن وارد زندان شده ودر زمان امتحان همراه با ماموری به جلسه امتحان رفته ودر جلسه حاضر میشوند و مهندس ودکتر میشوند ویا شغلی مناسب وحرفه ای تحصیلی ودانشگاهی را میاموزند و زمانی که ازاد شدند به یاری دولت استخدام نیز میشوند وهدف این است که کسانی را که میتوان نجات داد واز دنیای جرم وجنایت وخطا بدور کرد یاری کرده وزندگی با یک خطا برای انان تمام شده تلقی نگردد وحق زندگی دوباره را درجامعه داشته باشند بیانکه اَنگ ومهُر زندانی بودن را تا همیشه بر پیشانی بکشند وبسیاری نیز به شرافتمندی ونیگکوکاری کار کرده وحتی جز افراد سرشناس نیز میشوند درمنتیجه همکاری دولت وملت دراینگونه زمینه ها از مجرمی نیز انسانی نیکو میسازد که بتواند چرخی از چرخه ی زندگی را بچرخاند وقصه دوران گذشته ی «بینوایان در داستان ویکتور هوگو» برای بار دیگر وبارهای دیگر تکرار نمیشود که جرمی کوچک یا حتی بزرگ صورت بگیرد اما همواره باسم مجرمی در خفا زندگی کرده ودر شرم بسر برده واز زندگی نیز افتاده عمری به سختی وشرمندگی زندگی کند وقتی شاید اگر کسی دست اورا میگرفت میتوانست اورا نجات داده وحتی خوشبختی وپیروزی او را درزندگی شاهد باشد.
غریبانه¤¤¤
او غریبانه جستجو میکرد
در غروبی" دوباره بودن را
از شب و باد پرس وجو میکرد
لحظه ی سبز پرگشودن را
بعد او ...هر کرانه ی پرواز
سینه ی بیقرار او می سوخت
باد آشفتگی به غوغا بود
مرغ دل را به هر طرف میکوفت
دیده ی بی شکیب او تا صبح
درد خود را به شب بیان میکرد
چونکه از یار خود سخن میگفت
خاطره در دلش فغان میکرد
بر لبش هر ترانه شد جاری
جویباری ز اشک میگردید
از بیابان ,غم, گذر میکرد
در پی میوه ی بهار امید
آنکه اینگونه بی نشان می گشت
این من ِعاشقِ« رسیدن »بود
قلب خود را به « آرزو » می سوخت
در امید دوباره دیدن بود
...
آه می شد دوباره شادی کرد؟
نه به باغ خیال و در پندار
سر رسد عاقبت زمان فراغ
در گلستان پر گل دیدار؟!
...
طاقتم نیست منتطر بودن
روح پرواز من سفر خواهد
ره بسوی یگانه دلدارم
ای خدا از تو بال و پر خواهد!
سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
با این تفاضیل می بینیم که بسیاری از انسانها در زمینه تلاش ممکن است موقعیت های زندگی انان بگونه ای نباشد که جائی برای تلاش داشته باشند واینجاست که مردمان خیرخواه وروشنفکرین جامعه فریاد رس آنان شده با احیای کانونها با تفکری برنامه ریزی شده انسانهای بسیاریی را به منطقه ای از هیجان زندگی میبرند که او نیز خود را در زندگی قابل بداند که تلاشی وهدفی را دنبال کنداما انسانی که هیچ امیدی به فردای خود وهیچ سرمایه ای رای آینده ندارد براستی نمیداند ازکجا شروع کند واصلا چه را شروع کند هرچند انسانهای خودساخته ای از هیچ به همه چیز میرسند اما ما به استثنائات زندگی نباید توجه داشته باشیم که مردم عام در جمعیت بزرگتری ازجهان زندگی میکنند وآمار مردم عامی درسراسر دنیا آماری چشمگیر است .تلاش را زمانی انسان دلپذیر میبیند که بداند برای هدف خویش راهی هست که توان رفتن انرا داشته باشد وتلاش زمانی زیباست که وقتی هدف مشخص شد انسان با پشتکار وهیجان واعتقاد بخود راه را دراولین کام شروع کرده وتا اخرین گام نیز همچنان امید خویش را باتمامی مشقات حاصله ازاین راه درخود زنده بدارد وخستگی خود را با این اندیشه از تن بدر کند که نیمی ازراه را هرچه بود هرگونه بود آمده ام باقی راه را نیز خاهم رفت وهمین که این جمله را برای خود بعنوان برنامه ای بداند که می بایت عملکردی درست وبرنامه ریزی شده را انجام دهد وهمواره نیز بخود بگوید که : من به انتها وبه فرجام هدف خود میرسم وبی شک نیز خواهد رسید , چراکه زمانی که هدف انسان معین ومشخص باشد و انسان شیفته ی کاری باشد که آنرا هدف قرار داده است وازومند رسیدن به آن را داشته باشدانگاه تمامی تلاش خویش را نیز میذول میدارد تا به سرانجام مثبتی رسیده و با رسیدن به جایگاه موعود با احساس پیروزی وشادی وموفقیت , برخود خویش ثابت کند که خواست وتوانست ورسید وطعم شیرین این موفقیت چیزی ست که براستی همواره زیباترین خاطره ی انسان خواهد بود بخصوص اگر برای رسیدن به آن سختی های فراوان نیز دیده ومتحمل شده باشد .
¤¤¤ « شب در کشتزاران شاعر : « نادر نادرپور ¤¤¤
چراغ خرمنی از دور پیداست
شب مهتاب ، در آن سوی جاده
صدای پر طنین سم اسبی
شود هر لحظه در صحرا زیاده
درختانند با بادی به نجوا
سر از مستی به گوش هم نهاده
کنار جاده ها مسکن گزیده
سیاهیشان چو دزدان پیاده
غریو دوردست آبشاری
چو بانگ مست خیزد بی اراده
سگان نر برآرند از جگر بانگ
به پاسخگویی سگ های ماده
نمای قریه در تاریکی شب
چو کندویی ست بر پهلو فتاده
به طاق کلبه هایش پرتو ماه
تو گویی طاقه ی دیبا گشاده
به چشم اید رخ دهقان پیری
که زیر نور فانوس ,ایستاده
نمایان کرده نور صورتی رنگ
خطوطی را در آن سیمای ساده
خطوطی را که جای پای غم هاست
غم شبها و اشک صبحدم هاست
چو برخیزند مرغان بیابان
ز روی سیم ها در رهگذرها
درخشد سیم ها در نور مهتاب
چنان برق مجسم در نظر ها
صدای محو آوازی از آن دور
نهد تا لحظه ای از خود اثرها
طنین افکن شود در شام خاموش
ز سیاحی غریب آرد خبرها
دمد پاتی کنان دهقان فرتوت
غباری تیره در کوه وکمرها
غباری چون بخار گرم آهک
و یا دودی که خیزد از شررها
جدا سازد نسیمی گندم از کاه
براند کاه و بردارد ثمرها
نهد در یک طرف تلی ز گندم
دهد رجحانش از زردی به زرها
براید چون غبار از ریزش کاه
صدایی نرمتر از بانگ پرها
برد بادی در آن خاموشی شب
ز خرمن ها ، سرود برزگرها
بهم ریزد سکوت شب سرانجام
ز آهنگی نشاط انگیز و آرام
صفیر داس دهقانان شبخیز
هیاهو می کند در کشتزاران
ز رقص خوشه موج افتد به خرمن
چنان کز بادها در چشمه ساران
به گندم زار ها تابیده مهتاب
چو بارانی که بارد در بهاران
سرود چند دهقان دروگر
درآمیزد به بانگ جویباران
طنین مبهم زنگ شترها
به گوش اید هماهنگ قطاران
سواد قلعه ای ویران غمگین
به دل جا داده راز روزگاران
ز هم پاشیده چون دودی غم آلود
سیاهی های موهوم چناران
رسد عطر خیال انگیز صحرا
به کنه خاطرات رهگذاران
مکان گیرد در آن گنجینه ی راز
چو در گنج نهان ، انبوه ماران
به گوش اید هنوز از خرمنی دور
صدای گفتگوی آبیاران
زند چشمک دو اختر بر سر کوه
در اعماق سیاهی های انبوه
¤¤¤« شاعر: « نادر نادرپور »¤¤¤
*ـ نو آوری نتیجه خواست و تلاش ماست نه رخدادهای ناگهانی . ارد بزرگ
ـ سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است . ارد بزرگ
*ـ آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کند و راه درست را نشان می دهد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاریست او زاده می شود و باز هم . ارد بزرگ
*ـ آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر *ـ برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی . ارد بزرگ
*ـ پایداری و تلاش کلید هر بند بسته ای است . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد تلاش ¤¤¤
¤¤¤نویسنده: فرزانه شیدا¤¤¤
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر